مراد از اینکه اسمای الله تعالی توقیفی‌اند چیست؟ آیا به این معناست هر نامی که در شرع آمده همان نام الله است و نامهای دیگر جزو نام الله نیستند و اشتباه‌اند؟برخی از سلفیها(اهل حدیث) چنین اندیشه‌ای دارند و مثل نام: «خدا» که بسیار استعمال می‌شود و «یزدان» را با استناد به اینکه توقیفی نیستند و هیچ کجا نیامده‌اند، تردید می‌کنند

الجواب باسم ملهم الصواب

بحث مهمی که در این باب نظر علماء را سخت به خود مشغول نموده است بحث توقیفی بودن نامها و صفات خداوند متعال است. علمای کرام بر این باورند که نامهای مبارک خداوند توقیفی هستند. یعنی آنچه از قرآن و سنت واجماع امت بعنوان نام خداوند به اثبات رسیده است قطعا نام خداوند است و آنچه در این سه منبع به عنوان نام خداوند تایید نشده است نباید به نامهای خداوند افزوده شود. اگرچه معنای خوبی هم داشته باشد.

   علامه عینی در شرح صحیح بخاری در توضیح حدیث حضرت ابوهریره که رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «همانا خداوند دارای نود و نه نام است هر کس که همه آنها را حفظ کند داخل بهشت می‌شود».

می‌نویسد: انحصار نود و نه نام دلیل بر این نمی‌شود که خداوند  متعال نامی بدون اینها نداشته باشد زیرا در حدیث ابن مسعود آمده است: رسول الله در مقام مناجات می‌فرمود: خداوندا به برکت هر نامی که خودت را به آن نام گذاردی یا آن را در کتاب خویش نازل فرموده‌ای و یا آن را به کسی از مخلوقاتت آموخته‌ای یا آن را نزد خود از همه نهان داشته‌ای حاجت خود را از تو می‌خواهم.

   حضرت شیخ عبدالحق محدث دهلوی می‌فرماید: «نامهای خداوند توقیفی هستند و نمی‌توان خداوند را جز به نامی که خودش خود را به زبان شرع خوانده است بخوانیم، و هرگز نمی‌توانیم برای او نامی در نظر بگیریم هر چند آن نام از لحاظ عقل مناسب خداوند باشد و از نظر معنی با نامی که در شرع آمد یکی باشد. مثلا: می‌توانیم خدا را «شافی» بگوییم ولی نمی‌توانیم «طبیب» بگوییم و می‌توانیم او را جواد بگوییم ولی سخی نمی‌توانیم بگوییم … سپس می‌افزاید «در نامهای اعلام که هرکس به زبان و لغت خودش او را میخواند، هیچ اشکال و محدودیتی نیست مثلا: یکی او را خدا و دیگری یزدان و دیگری ایزد» و… میخواند ) مگر اینکه آن نامگذاری از ویژگی کافران باشد، در این صورت جایز نیست چون بیم کفر وجود دارد.([1])

   به هر حال اشکالات واقع درباره نامها و صفات خداوند با در نظر گرفتن بحث «توقيفی»، نشأت گرفته از عدم درک صحیح معنای «توقیف شرع» می‌باشد. چنانچه معنای دقیق توقیف، مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد اشکالی باقی نخواهد ماند.

در مورد توقیفی بودن اسمای خداوند متعال علمای کرام چند گروه می‌باشند. 

گروهی از علمای معتقدند اسمای الله توقیفی هستند و هر اسمی که در شرع آمده فقط اطلاق آن بر الله درست است و اسمایی که در شرع نیامده‌اند اطلاقشان بر خداوند درست نیست.

 و دسته‌ای دیگر از علما توقف را اختیار نموده‌اند لذا حکمی مبنی بر جواز وعدم جواز صادر نکرد‌ه‌اند.

نظر معتزله و کراميه بر خلاف نظر جمهور علما می‌باشد.

 برخی دیگر از علمای کرام توقیف را به معنایی وسیع و عموم گرفته‌اند به اینصورت که افعال را عامتر نسبت به اسما گرفته‌اند یعنی اگر فعلی به الله نسبت داده شود اشکالی ندارد هر چند آن نام در شرع وارد نشده است مانند:  

«أراد، شاء، وأحدثَ» واین نظریه امام ابن قيّم ـ رحمه الله ـ می‌باشد که می‌فرمایند:

«الفعل أوسع من الإسم، ولهذا أطلق الله علی نفسه أفعالا لم یتسمّ منها بأسماء الفاعل کــــ «أراد، شاء، وأحدثَ» کما لم یسمّ نفسه بــ «الصانع، والفاعل، والمتقن» وغیر ذلک من الأسماء التي أطلق أفعالها علی نفسه فباب الأفعال أوسع من باب الأسماء وقد أخطا أقبح خطأ من اشتقّ له من کل فعل إسما، وبلغ بأسمائه زیادة علی الألف فسمّاه «الماکر، المخادع، الفاتن، والکائد ونحو ذلک»

ودسته‌ای از علما می‌فرمایند: اسمایی که معنای درستی داشته و خالی از هر نوع اشکال و نقص و خالی از وهمِ نقص و خرابی و بی ادبی باشند، بکار بردن‌شان خالی از اشکال می‌باشد.

و همینگونه اسمی که یک قوم، بصورت عَلَم برای خداوند استعمال می‌کنند درست است. واین قول علامه شاه‌ولی الله دهلوی میباشد چنانکه جلوتر گذشت.

  در رابطه با کلمه «خدا» که در چندین کشور کاربرد دارد باید خاطر نشان کرد: کسانی که این کلمه را استعمال می‌کنند آن را اینگونه معنی کرده‌اند: یعنی: خود آمده، (خود آی) کسی که خودش آمده واین معنی در حق خداوند صدق می‌کند زیرا خداوند بدون هیچ سبب وعلتی آمده وبرای آمدنش نیاز به چیزی نداشته است. یعنی: الموجود لذاته…» علامه رازی همینگونه به این مطلب اشاره کرده‌اند و علامه دهلوی نیز کلمه خدا را بعنوان علَم یک قوم ذکر کرده و در بکار بردنش اشکالی نمی‌بینند.

 و از طرفی بر کلمه خدا اجماع شده است و این بدان معنا است که گویا توقیفا و شرعا ثابت است همانند کلمه: «موجود، قدیم و واجب الوجود…»

چنانکه در پاورقی کتاب «مرواریدهای پراکنده) آمده است:

«در شرح عقاید نسفی و در شرحش بنام نبراس آمده:

فإن قيل: کیف یصح إطلاق الموجود والواجب والقديم ونحو ذلک کلفظ «خدا» بالفارسية مما لم یرد به الشرع قلنا بالإجماع وهو من أدلة الشرع.» (شرح عقائد نسفی  ص31، نبراس 173.)([2])

   البته ناگفته نماند علامه ابن کمال باشا در «مجموع الرسائل» خود در رساله‌ای بنام «أسماء الله تعالی توقیفية» پس از ذکر تفصیلی مباحث، این دیدگاه را که «خدا» به معنای خود آمده، الموجود لذاته باشد، غیرصواب دانسته ومی‌افزایند: ما پس از بررسی‌های لازم در کلام فارسی زبانان، به این نتیجه رسیدیم که کلمه «خدا» کار بردش در زبان فارسی بمعنای خود آمده نیست بلکه بمعنای «صاحب» است وادعای خود را با اشعاری که نقل می‌گردند ثابت و مستحکم می‌گردانند:

«فإنّ «خداي» في لغة الفُرس بمعنی الصاحب، یشهد بذلک تتبع کلماتهم، فإنهم یقولون: «کشور خداي» ویريدون معنی: صاحب کشور، البيت الفارسي:

بدرگاه تو سر نهم بر زمين          نه من جمله کشور خدایان چین([3])

   ویقولون: «سيم خدا» یريدون معنی: صاحب سیم، البیت الفارسي:

هم سیم خدا وهم قوی پشت                             خلقی سوی او کشیده انگشت([4])

  ومنه دولت خداي» بمعنی صاحب دولة، البیت الفارسي:

هنر هر کجا یافت قدري تمام                       بـــدولت خدايي بر آورد نام([5])

   ومنه: «کتخداي» أصله: «کد خداي» معناه: صاحب منزل، فإن «کد» في لغة الفُرس بمعنی: المحلّ…)([6])

ولفظ «ایزد، یزدان» اگر استعمال نگردند بهتر است زیرا با توجه به معانی دیگرشان که در گذشته داشته‌اند استعمالشان در حق الله درست نمی‌باشد و همچنین به اجماع ثابت نیستند و کار برد ندارند مگر در کلام قومی خاص و در اشعار شعرا کار برد دارند.

افرادی که بر کلمه «خدا» اعتراض دارند در واقع از معنای مفاهیم شرع بی اطلاع‌اند و ذهنشان قاصر می‌باشد لذا کلام‌شان فاقد اعتبار است.

الدلائل:

ـ فی شرح العقائد النّسفیّة:

کیف یصح إطلاق الموجود والواجب والقديم ونحو ذلک مما لم یرد به الشرع قلنا بالإجماع وهو من أدلة الشرع.([7])

ـ وفي النبراس شرح:

(فإن قيل) اعتراض بالنقض علی قوله من جهة عدم ورود الشرع (کیف یصح إطلاق الموجود والواجب والقديم ونحو ذلک) کلفظ «خدا» بالفارسية «مما لم یرد به الشرع قلنا بالإجماع وهو من أدلة الشرع) لأنه ثبت بالقرآن والحديث أن الإجماع حجة…»([8])


([1]) شمع أصغرشرح فقه أکبر، 128 و131، صفات خداوند توقیفی‌اند. نشر امام غزالی. نوبت چاپ: اول.

([2]) مرواريدهای پراکنده، ج1/الجزء 1/ص92، تحت العنوان: (رزاق صدا کردن شخصی که  عبدالرزاق نام دارد) مترجم: مولوی یارمحمد امراء. کتب خانه خورشیدیة/آدرس درج شده نبراس در بالا برگرفته از خود همان کتاب(مروارید)  می‌باشد حواله‌ای‌که در گذشته ذکر می‌گردد نسخه‌ای دیگری می باشد که نزد ما موجود بوده.

([3]) ترجمة البیت: أسجد لک علی الأرض … لیس هذا حالي أنا فقط، بل حتی ملوک الصين.

([4])  ترجمة البیت: هو في الوقت نفسه رفيع القدر عندالناس وذو شیَم طيبة… فکل الخلائق یشيرون ویتوجهّون إلیه، من أصحاب المال والجاه حتی الوضيع.

([5]) ترجمة البیت: حينما تصبح الحرفة في مکان مّا ذات منزلة وقدر رفيع.. فذاک یرفع قدر صاحب الدولة ومنزلته.

([6]) مجموع رسائل العلامة ابن کمال باشا، ج5/ص475 إلی 500، (بتصرّف من الناقل) رسالة في بیان أسماء الله تعالی توقیفية. داراللباب/تحقیق: حمزة البکري ومن معه… تقديم: محمد خلُّوف العبدالله. الطبعة الأولی: 1439هـ.

شرح العقائد النّسفیّة، ص119، بحث الأسماء والصفات، مکتبة البشری، کراچی، 1430 ق.

([8])  النبراس، ص111و 112، مکتبه حقانية.

و الله اعلم بالصّواب

آدرس فتوا: https://hamadie.ir/fiqh/?p=2345
مدرسه دینی اصحاب الصفه زاهدان، دارالافتاء مجازی حمادیه، اهل سنت و جماعت بر اساس فقه حنفی
کپی و انتشار فتاوی با ذکر نام منبع «مدرسه دینی اصحاب الصفه زاهدان، دارالافتاء مجازی حمادیه» و آدرس فتوا مجاز می باشد و انتشار بدون ذکر منبع و آدرس شرعاً مجاز نمی باشد.