برخی می‌گویند: گفتن: «عاشقِ الله»، «عشق به الله» و بکار بردن کلماتی از این قبیل و … درست نیست؛ زیرا معنای عشق توأم با شهوت است و خداوند متعال از چنین چیزی منزه است، بلکه این نوع عشقها، منحصر در بین عاشقان مجازی و دنیایی می‌باشد! و از طرفی، برخی دیگر، این نظریه را تردید کرده و استعمال این واژه را، درست و بجا می‌دانند. لطفاً موضوع را روشن نموده بفرمایید: کدام دیدگاه قریب به صواب است؟ و در صورت امکان، دلایل هر دو گروه ـ مخالف و موافق ـ را، در نیش قلم بیاورید.

الجواب باسم ملهم الصواب

همانطور که در سوال ذکر شد، در این باره‌ که استعمال کلمه «عشق» در حق الله درست می‌باشد یا نه؟ دو دیدگاه موجود است:

دسته ای از علماء مثل ابن تیمیه و … به استناد به اینکه اصل این کلمه آمیخته با شهوت و مستی می‌باشد و اصطلاح عاشقان مجازی است که برای رسیدن به معشوقه خود دست به هر کاری ـ هر چند مساوی با نافرنانی خدا و شرع باشد ـ میزنند استعمال آن را در حق خداوند درست نمی‌دانند.

خلاصه هواداران دیدگاه اول، کلمه «عشق» را منحصر در محبت شخص به معشوقه، زن، فرزند… و این مقوله را که بعنوان اثر ذکر گشته «لا يزال عبدي يتقرب إلي يعشقني وأعشقه» جز اقوال صوفیه و فاقد اعتبار می‌دانند.

دلایلی که گروه اول بیشتر به آن تکیه کرده‌اند عبارتند:

1 ـ عدم توقیفی بودن این کلمه؛

2 ـ توأم بودن این کلمه با شدت محبت که در حق خداوند درست نمی‌باشد؛

3 ـ این کلمه مأخوذ از تغیّر و تبدل است.

دسته‌ای دیگر از علماء مثل: علامه سید محمود آلوسی (صاحب تفسیر روح المعانی) و علامه ابن قیم جوزی و امام غزالی و… استعمال این کلمه را در حق خداوند درست و بجا می‌دانند و همینگونه بسیاری از مفسرین عظام شدت محبت با خداوند را تعبیر به عشق کرده و نسبت به استعمال آن حسّاسیت بخرج نداده‌اند.

گروه دوم دیدگاه خود را اینگونه مطرح کرده‌اند:

«عشق» را نه می‌توان مطلقا مذمت و تردید کرد و نه می‌توان مطلقا قبول و مدح کرد؛ بلکه اگر بدون هوا و هوس باشد و بنده در محبت او تعالی غوطه‌ور باشد بگونه‌ای که از غیرش قطع رابطه نماید این پسندیده و محمود است ولی چنانچه توأم با شهوت و هواپرستی باشد پس مذموم و مردود است طبق دیدگاه اول.

و آنچه عیان می‌باشد این است که نمی‌توان گفت: بزرگان مان ـ نعوذ بالله ـ از کلمه عشق چنین پنداری داشته‌اند زیرا این اندیشه در حق بزرگان و سالکان مخلص مکتب صوفیان بسیار بعید از واقعیت است.

 این واژه را کسانی درک می کنند که در دریای محبت الهی غواصانه غوطه ور شده و به مقام و درجه‌ای نایل گشته‌اند که عشق ذات باری تعالی در وجودشان متبلور و نمایان شده و فنا گشته‌اند، و برای رضای معشوق و تقاضای محبوب از نفس، فرزند و تمام دارایی خود گذشته اند که ذره ای از نظیر و مثال این محبت در عشاق مجازی و محبان دنیا یافت نمی شود، این است همان معنای عشقی که عاشق، انتهای سعادت دانسته، مورد مدح و تعریف می باشد. حضرت مولانا سربازی رحمه الله، در تفسیر گرانسنگ خویش، ذیل آیه ی(یحبونهم کحب الله…) نگاشته اند که: حبّ، ودّ، شوق، عشق و حِب همه روی هم رفته دارای معنای مشترک اند. پس عشق یعنی شدت محبت؛ چنانکه قرآن مجید آن را به «أشدّ حبّا لله» تعبیر نموده. پس واژه ی عشق که به معنای شدت حُبّ ودوستی باشد نسبت دادنش به الله تعالی بلامانع و درست است. اما عشق ومحبتی که از آن منع شده است: آنست که از روی هوا و هوس و آلوده به خواهشات جسمانی باشد، لذا نسبت دادن چنین عشقی به خداوند متعال، ضلالت و گمراهی است.

   بنابراین تطبیق دیدگاه علمای کرام چنین می‌باشد: اگر این کلمه بدون شهوت و اندیشه هوا پرستی باشد، بلا اشکال است و همین گمان است نسبت به کسانی‌که این کلمه را بکار برده‌اند لذا عشقی که با شهوت باشد نه تنها از نظریه دیدگاه اول، بلکه از منظر هر دو دیدگاه مردود است.

و اگر آن را توأم با شهوت بدانیم بازهم از نظر هر دو دیدگاه مردود و مذموم است.

دلایل هر دو گروه مخالف و موافق ذکر می‌گردند.

الدلائل:

ـ في مجموع فتاوى ابن تيمية:

والناس في العشق على قولين : قيل إنه من باب الإرادات وهذا هو المشهور . وقيل : من باب التصورات وأنه فساد في التخييل حيث يتصور المعشوق على ما هو به قال هؤلاء: ولهذا لا يوصف الله بالعشق ولا أنه يعشق ؛ لأنه منزه عن ذلك ولا يحمد من يتخيل فيه خيالا فاسدا . وأما الأولون فمنهم من قال : يوصف بالعشق فإنه المحبة التامة ؛ والله يحب ويحب وروي في أثر عن عبد الواحد بن زيد أنه قال : { لا يزال عبدي يتقرب إلي يعشقني وأعشقه } وهذا قول بعض الصوفية . والجمهور لا يطلقون هذا اللفظ في حق الله ؛ لأن العشق هو المحبة المفرطة الزائدة على الحد الذي ينبغي والله تعالى محبته لا نهاية لها فليست تنتهي إلى حد لا تنبغي مجاوزته . قال هؤلاء : والعشق مذموم مطلقا لا يمدح لا في محبة الخالق ولا المخلوق لأنه المحبة المفرطة الزائدة على الحد المحمود و ( أيضا فإن لفظ ” العشق ” إنما يستعمل في العرف في محبة الإنسان لامرأة أو صبي لا يستعمل في محبة كمحبة الأهل والمال والوطن والجاه ومحبة الأنبياء والصالحين وهو مقرون كثيرا بالفعل المحرم : إما بمحبة امرأة أجنبية أو صبي يقترن به النظر المحرم واللمس المحرم وغير ذلك من الأفعال المحرمة . وأما محبة الرجل لامرأته أو سريته [ محبة ] تخرجه عن العدل بحيث يفعل لأجلها ما لا يحل ويترك ما يجب كما هو الواقع كثيرا حتى يظلم ابنه من امرأته العتيقة ؛ لمحبته الجديدة وحتى يفعل من مطالبها المذمومة ما يضره في دينه ودنياه مثل أن يخصها بميراث لا تستحقه أو يعطي أهلها من الولاية والمال ما يتعدى به حدود الله أو يسرف في الإنفاق عليها أو يملكها من أمور محرمة تضره في دينه ودنياه وهذا في عشق من يباح له وطؤها . فكيف عشق الأجنبية والذكران من العالمين ؟ ففيه من الفساد ما لا يحصيه إلا رب العباد وهو من الأمراض التي تفسد دين صاحبها وعرضه ثم قد تفسد عقله ثم جسمه . قال تعالى : { فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض } . ومن في قلبه مرض الشهوة وإرادة الصورة متى خضع المطلوب طمع المريض والطمع الذي يقوي الإرادة والطلب ويقوي المرض بذلك بخلاف ما إذا كان آيسا من المطلوب فإن اليأس يزيل الطمع فتضعف الإرادة فيضعف الحب فإن الإنسان لا يريد أن يطلب ما هو آيس منه فلا يكون مع الإرادة عمل أصلا بل يكون حديث نفس إلا أن يقترن بذلك كلام أو نظر ونحو ذلك فيأثم بذلك . فأما إذا ابتلي بالعشق وعف وصبر فإنه يثاب على تقواه الله وقد روي في الحديث : { أن من عشق فعف وكتم وصبر ثم مات كان شهيدا } وهو معروف من رواية يحيى القتات عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا وفيه نظر ولا يحتج بهذا . لكن من المعلوم بأدلة الشرع أنه إذا عف عن المحرمات نظرا وقولا وعملا وكتم ذلك فلم يتكلم به حتى لا يكون في ذلك كلام محرم إما شكوى إلى المخلوق وإما إظهار فاحشة وإما نوع طلب للمعشوق وصبر على طاعة الله وعن معصيته وعلى ما في قلبه من ألم العشق كما يصبر المصاب عن ألم المصيبة ؛ فإن هذا يكون ممن اتقى الله وصبر { إنه من يتق ويصبر فإن الله لا يضيع أجر المحسنين }…([1])

ـ  فی تفسیر القاسمی:

فقال عليه الصلاة والسلام: «أنت مع من أحببتَ».  

فهذا الحديث ناطق بأن المفهوم من المحبة لله غير الأعمال والتزام الطاعات؛ لأن الأعرابيّ نفاها وأثبت الحب، وأقره عليه الصلاة والسلام على ذلك. ثم إذا ثبت إجراء محبة العبد لله تعالى على حقيقتها لغة، فالمحبة في اللغة؛ إذا تأكدت سميت عشقا، فمن تأكدت محبته لله تعالى، وظهرت آثار تأكدها عليه من استيعاب الأوقات في ذكره وطاعته- فلا تمنع أن تسمى محبته عشقا، إذ العشق ليس إلا المحبة البالغة. ([2])

ـ و فی تفسیر روح المعانی:

 [قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ الله فاتبعونى] لأني سيد المحبين [يُحْبِبْكُمُ الله] وحقيقة المحبة عند العارفين: إحتراق القلب بنيران الشوق، و الروح بلذة العشق، واستغراق الحواس، في بحر الأنس، وطهارة النفس بمياه القدس، ورؤية الحبيب بعين الكل، وغمض عين الكل عن الكونين، وطيران السر في غيب الغيب، وتخلق المحب بخلق المحبوب ـ وهذا أصل المحبة. وأما فرعها فهو موافقة المحبوب في جميع ما يرضاه وتقبل بلائه بنعت الرضا والتسليم في قضائه وقدره بشرط الوفا، ومتابعة سنة المصطفى صلى الله تعالى عليه وسلم، وأما آدابها فالانقطاع عن الشهوات واللذات المباحة والسكون في الخلوات، والمراقبات، واستنشاق نفحات الصفات، والتواضع والذل في الحركات والسكنات:

                        مساكين أهل العشق حتى قبورهم             عليها تراب الذل بين المقابر ([3])


([1])  مجموع الفتاوی، ج2/ص 359.

([2]) تفسير القاسمی المسمی محاسن التأويل/ ج4/ ص176/ سورة : المائده/ رقم الآية:54/ ط: دارالحديث القاهرة.

([3]) روح المعانی فی تفسيرالقرآن العظيم و السبع المثانی / ج2/ ص135/  سورة آل عمران/ رقم الآية: 31/ ط: دارالکتب العلمية/ الطبعة الثانية.

و الله اعلم بالصّواب

آدرس فتوا: http://hamadie.ir/fiqh/?p=2611
مدرسه دینی اصحاب الصفه زاهدان، دارالافتاء مجازی حمادیه، اهل سنت و جماعت بر اساس فقه حنفی
کپی و انتشار فتاوی با ذکر نام منبع «مدرسه دینی اصحاب الصفه زاهدان، دارالافتاء مجازی حمادیه» و آدرس فتوا مجاز می باشد و انتشار بدون ذکر منبع و آدرس شرعاً مجاز نمی باشد.